به گزارش شهرآرانیوز، این روایتها هرچند کوتاه، اما باز هم شنیدنی است. روایتهایی که نشان میدهد حضرت علی (ع) چرا جانشین نبی خدا (ص) شد.
قضاوت امام علی(ع) بین سه برادر
توضیح صحنه: صدای زنگوله شترها و ماغکشیدن آنها شنیده میشود. سه مرد درحال جروبحث هستند.
برادر اول: من باز هم میگویم یکی را باید سلاخی کنیم. با همین شمشیر تکهتکهاش کنیم و کار تمام است.
برادر دوم: حتما راه دیگری هم هست... باید باشد.
برادر سوم: چند قسمتش کنیم و من گردنش را میاندازم جلو تو... سهم تو با این عقلی که داری همینقدر است.
برادر دوم: بهتر است برویم پیش امیرالمؤمنین... او حتما راه چارهای پیدا میکند.
برادر اول: تفاوتش فقط این است که او با ذوالفقار همان کاری را میکند که گفتم. نکند ذوالفقار رنگینتر از شمشیر من است.
برادر دوم: مگر نشنیدهای بین آن دو زن چطور قضاوت کرد؟ آدم انگشتبهدهان میماند!
برادر سوم: هنوز هم درباره آن ماجرا صحبت میکنند.
راوی: این سه برادر هفده شتر داشتند و قرار بود هرکدام از آنها سهم معلومی از این شترها بردارد، اما نمیتوانستند به توافق برسند. برای همین به سراغ علی(ع) آمدند تا بین آنها قضاوت کند.
برادر دوم: یا امیر، ما سه برادریم که هفده شتر از پدرمان به ارث بردهایم! سهم برادر بزرگ نصف شترها، سهم برادر دیگر یکسوم، و برادر کوچک هم یکنهم از شترهاست؛ اما چون نمیتوانیم شترها را تکهتکه کنیم، در تقسیم آنها درماندهایم.
علی(ع): اگر اجازه دهید، من یک شتر از شترهای خودم را به شترهای شما اضافه میکنم و سپس آنها را تقسیم میکنیم.
راوی: وقتی شتر امام به شترها اضافه شد، برادرها صاحب هجده شتر شدند. حالا تقسیم آنها آسان بود.
علی(ع): برادر بزرگتر نصف شترها را برمیدارد؛ یعنی 9 شتر. برادر دیگر یکسوم که میشود 6 شتر و درنهایت برادر کوچکتر که یکنهم سهم دارد، دو شتر صاحب میشود. حالا 9 و 6 و 2 میشود هفده و شتر من هم به خودم برمیگردد.
برادر اول: چگونه شد؟
برادر دوم: صبر کن... چرا به فکر ما نرسید؟
برادر سوم: انگار پسر ابوطالب جادویی چیزی میداند... چطور ما هرچه فکرهایمان را روی هم گذاشتیم نشد که نشد؟
برادر دوم: گفته بودم چاره کار دست امیرالمؤمنین علی است...
برادر اول: آن شتر آخر چه شد، همانی که میخواستیم تکهتکهاش کنیم؟
برادر سوم: یکبار دیگر بشمار؛ 9 و 6 و 2 میشود چقدر؟ با انگشتهایت حساب کن...
توضیح صحنه: صدای آنها که هنوز شگفتزدهاند، کمکم فید میشود.